جانا قبول گردان این جست و جوی ما را
بنده و مرید عشقیم برگیر موی ما را
بی ساغر و پیاله درده میی چو لاله
تا گل سجود آرد سیمای روی ما را
مخمور و مست گردان امروز چشم ما را
رشک بهشت گردان امروز کوی ما را
ما کان زر و سیمیم دشمن کجاست زر را
از ما رسد سعادت یار و عدوی ما را
شمع طراز گشتیم گردن دراز گشتیم
فحل و فراخ کردی زین می گلوی ما را
ای آب زندگانی ما را ربود سیلت
اکنون حلال بادت بشکن سبوی ما را
گر خوی ما ندانی از لطف باده واجو
همخوی خویش کردست آن باده خوی ما را
گر بحر می بریزی ما سیر و پر نگردیم
زیرا نگون نهادی در سر کدوی ما را
مهمان دیگر آمد دیکی دگر به کف کن
کاین دیگ بس نیاید یک کاسه شوی ما را
نک جوق جوق مستان در میرسند بستان
مخمور چون نیابد چون یافت بوی ما را
ترک هنر بگوید دفتر همه بشوید
گر بشنود عطارد این طرقوی ما را
سیلی خورند چون دف در عشق فخرجویان
زخمه به چنگ آور میزن سه توی ما را
بس کن که تلخ گردد دنیا بر اهل دنیا
گر بشنوند ناگه این گفت و گوی ما را
پر زانچه هــستت میکنم
گـــفتم چـــگونه از کجا؟
گفتی که تا گـفتی خودآ
گفتی که درمــانت دهم
بر هـــــجر پـایـانت دهم
گفتم کجا،کی خواهد این؟
گفتی صـــبوری باید این
"مولانا"
ای عاشقــان ای عاشقـان پیمانه را گم کرده ام
درکنج ویران مــــانده ام ، خمخــــانه را گم کرده ام
هم در پی بالائیــــان ، هم من اسیــر خاکیان
هم در پی همخــــانه ام ،هم خــانه را گم کرده ام
آهـــــم چو برافلاک شد اشکــــم روان بر خاک شد
آخـــــر از اینجا نیستم ، کاشـــــانه را گم کرده ام
@nabtarinha
درقالب این خاکیان عمری است سرگردان شدم
چون جان اسیرحبس شد ، جانانه را گم کرده ام
از حبس دنیا خسته ام چون مرغکی پر بسته ام
جانم از این تن سیر شد ، سامانه را گم کرده ام
در خواب دیدم بیـــدلی صد عاقل اندر پی روان
می خواند با خود این غزل ، دیوانه را گم کرده ام
گـــر طالب راهی بیــــا ، ور در پـی آهی برو
این گفت و با خودمی سرود، پروانه راگم کرده ام
#مولانا
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
……………
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
……………
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
……… @nabtarinha ……
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
……………
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
……………
در دست هر که هست ز خوبی قراضههاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
……………
این نان و آب چرخ چو سیلست بیوفا
من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست
……………
یعقوب وار وااسفاها همیزنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
……………
والله که شهر بیتو مرا حبس میشود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
……………
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
……………
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
……………
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آنهای هوی و نعره مستانم آرزوست
……………
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
……………
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
……………
گفتند یافت مینشود جستهایم ما!
گفت آنکه یافت مینشود آنم آرزوست!
……………
هر چند مُفلسم نپذیرم عقیق خُرد
کآن عقیق نادرِ ارزانم آرزوست
……………
پنهان زِ دیدهها و همه دیدهها از اوست
آن آشکار صنعت پِنهانم آرزوست!
……… @nabtarinha .……
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کانِ و از مکان پی ارکانم آرزوست!
……………
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست!
……………
یک دست جام باده و یک دست جعدِ یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست...
……………
میگوید آن رباب که مردم ز انتظار
دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست..!
……………
من هم رباب عشقم و عشقم ربابیست
وان لطفهای زخمه رحمانم آرزوست!
……………
باقی این غزل را ای مطرب ظریف
زین سان همیشمار که زین سانم آرزوست!
……………
بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق
من هُدهدم حضور سلیمانم آرزوست !
……………
"مولوی"
"مولانای جان"